این وبلاگ شرح عاشقی انسانیست که در این روزگار حق ندارد دیگری را دوست بدارد . شرح آتشی است که جانی را سوخته و روحی را از همه تمناها رها کرده است . عاشق واقعی و ابدی جز خیال یار و معبود هیچ آرامشی ندارد و هیچ زمزمه مادی و غوغای قدرتی نمی تواند قلب از دست رفته اش را به دست بیاورد و من ...
روحی دارم که در همین دنیای مادی همزاد منست .
این وبلاگ رازهای من و روح من است که از هم دوریم و تنها قلب های ماست که دوری را نمی شناسد .
تمام شب در انتظار صبحم که همراه با خورشید طلوع کنی ، تمام صبح در انتظار ظهرم که همراه با برگشتنم ، دوباره امید را در قلبم بیدار کنی ، تمام ظهر و عصر را به انتظار تو و شب بخیر تو ام تا بدانم که وجود دارم . همین وجود توست و صدای تو و امید به نگاه کهربایی توست که دنیا را برایم معنی می کند وگر نه همه چیز بدون حضور تو سیاه سیاه سیاه و خاکستریست .
به صحرا شدم . در صحراعشق باریده بود و زمین تر شده بود و چنانچه پای مرد به گل فرو شود پای من به عشق فرو شد .