من . یک من خالی و دلتنگم .من یک من که در عطش یک بوسه ی تو میسوزد .من از آن لمسهای تو میخواهم .از نگاه های تو . از حرف زدن های تو . شانه های تو . من اصلا لباسهای تو را میخواهم .من آن لحافی را میخواهم که تو میاندازی رویت ...آه آن بالشت که زیر سرت هست ، آن کیبورد که دستهای تو رویش میلغزد . آن غذایی که تو میگذاری دهنت . آن ظرف گود که سیب زمینی های سرخ کرده را میزیری و با ولع میخوری . دندانهای تیز و وحشی ات که جای سالم نمیگذارند روی تنم . آن تلویزیون که جشمانت ساعتها بهش خیره میشود . آن حوله ات که دورم پیچیده بودم روزهایی و شبهایی . آن آینه ای که خودت را در آن نگاه میکنی و دستت را میبری توی موهایت و لبهایت را آن شکلی مخصوص میکنی .. آن صندلی که رویش مینشینی . آن فحش ها که یه زمین و زمان میدهی وقتی که شاکی میشوی . آن تخت که تو تویش میخوابی . آه آن تخت که من دیوانه اش هستم ....آه آن لحاف که شبها میکشی رویت . چقدر وقتی که رفته بودی بیرون کشیدمش روی سر و کله ام و اشک ریختم شاید که بویت که توی لحافت پر بود بهم بچسبد و هیچوقت از یادم نرود . لبهایت وقتی که میبوسند و وقتی که میخندند ... آغوشت وقتی که من در آن جا خوش کرده ام که امن ترین و آرامترین ، وحشی ترین و خطرناک ترین جای جهان است. هیکلت وقتی که من بهش گره میخورم و ارزو میکنم کاش همانجا بودم همیشه ... و زیر گردنت را میبوسیدم و سرم را میگذاشتم همانجا و میمردم . دستهایت وقتی که نوازشم میکنند .چه گرم و سنگین . و آن پنج قطره اشکت که توی بغلت بودم و افتاد روی کتف من و برویم نیاوردم ... 5 قطره ... 5 قطره ...
آن چشمان روشن کاملا باز درشتت را میخواهم . که نگاهم کنند ...نگاهم کنند ... که نگاهت کنم و نفس بکشمت ...نقطه به نقطه ...ساعتها ... توی بهشت باشم !
با اجازه از الهه شراب
آخی عزیزم مرسی از اینهمه لطفت . اینهمه که میگی البته نیستم تو مهربونی و خوشت اومده . منم لینکت میکنم .میخوام اون وبلاگ الهه شرابو حذف کنم فقط این وبلاگ که الان توش مینویسم فعاله و اگه خواستی لینکی بذاری اینو بذار ...ممنون که نوشته ی منو گذاشتی این یکی از بهترین نوشته هامه و خودم خیلی دوسش دارم .میبوسمت برام دعا کن ...خیلی استرس دارم و زندگی برام اسون نیست ...مخصوصا با اینمه فراز و نشیب .