وقتی از تو دورم تمام لحظاتم با توست . هر لحظه به یاد ساعت ها و روزها و ماههاییم که دور از تو می گذره و خبری ازت ندارم . وقتی اما به تو نزدیکم ... .
نمی دونم چرا اینروزا احساس می کنم خودت نیستی . انگار داری نقش بازی می کنی . انگار اون پسر معصوم و دوست داشتنی رفته و به جاش کسی اومده که جز توقع و توقع و توقع دیگه هیچ چیزی تو وجودش نیست .
ذهنم خیلی توی معمای رفتارای تو گیر کرده ... معنی این کارار چیه ؟چرا حرفای منو باور نمی کنی ؟ چرا قلب منو باور نمی کنی ؟چرا چرا چرا ؟
این روزا همه تلاشم اینه که آزارت ندم اما توفقط دنبال بهانه ای . می ترسم این بهانه گیریا دوباره به قهر منجربشه ...
دلم برای پسرک مهربون و صادق وخوش قلبم بدجوری تنگه . به این آدم بداخلاق و بی باور بگو که دلتنگ آهوی گریزپا و مهربان خودمم ....