روح من

گذار از دلتنگی هر روز

روح من

گذار از دلتنگی هر روز

بگو که مرا می بینی

نمی دانم به من سر می زنی یا نه ؟ همیشه خیلی عاشقانه حرف می زدی می گفتی نمی توانی بدون من زندگی کنی . من کنار کشیدم تا زمان بگذره و تو بتونی انتخاب کنی . گذاشتم زمان بگذره و ببینم ندیدن من چطور سردت می کنه . شاید هم بتونی برگردی و با آرامش کنار اونا باشی ...  

من به سرطان تو مبتلا شده ام .. تو افیون نبودی که با گذشت زمان سمت از بدنم بیرون بره . مثل ریشه های سرطان تمام قلب مرا و مغز مرا در خود فرو برده ای ...  

عشقه ! همان گیاهی که دور درخت های تنومند می پیچد و شیره جانشان را می مکد . 

من پشیمان نیستم ...  

من این حس جدا بودن از آدم ها و تک بودن را دوست دارم .. من با خیال تو زندگی کردن را دوست دارم ...  

مهربان من مهربان من  

اگر انقدر حواست هست که به دلنوشته های روح غمگینت سر بزنی برایش یادداشت بگذار ...  

مهربان من ...